|
||
جستجو
پیوندهای روزانه
پیوندها
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 165 بازدید دیروز: 10 کل بازدیدها: 188250 آرام آرام زمزمه کرد تن صدایش نزدیک می شد به من گفت نههههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفتم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفت:پذیرفتنی نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفتم:چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفت:به اطرافت نگاه کن خود را در بند امیال کرده ای او نیست باید دنبال کس دیگری بگردی گفتم :دوستش دارم از ته قالبم گفت:خودت فکر کن پرسیدم:اگر او معشوقم نیست پس کیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ گفت : کسی که تو را آفرید بزرگت کرد عاشقت کرد پرسیدم: اما چه جوری؟؟؟؟؟ دیگر جواب نداد در آن تنهایی محض و در آن سکوت غم انگیز ناک اندیشیدم و باز هم اندیشیدم روز ها گذشتند و گذشتند علاقه ام داشت هدر می رفت هنوز تردید تا اینکه یک پرتوی روشن تابید اما نه از پنجره ی اتاقم که مدت ها بسته بود بلکه در قلبم پرتو تابید و نقطه ای را روشن کرد آنجا نوشته بودند عشق خدا را به بنده اش ابراز کن انگار متولد شده بودم دویدم آری عشق هنوز منتظر من بود او هم مدت ها مردد بود اما حالا اینجاست در قلبم
تقدیم به کسی که ایگونه عاشقش شدم به آفرین موضوع مطلب : منوی اصلی
آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ
|
||